دلربا
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 93
بازدید کل : 17550
تعداد مطالب : 147
تعداد نظرات : 102
تعداد آنلاین : 1



웃 유 این جا محکوم به خنده هستید웃
█▄▀ بخندید و دیگران را نیز بخندانید█ ▋ ▊ ▉ ▇ ▆ ▅ ▄




امروز با دوستان عزیزتر از جان دوس پسراشون بیرون بودیم ی پسری از رو ب رو داشت میومد.

موهاش لخت شلاقی ب رنگ زیتونی ی تل صورتیم گذاشته بود موهاش تو چشمش نره.

ی تیشرت یقه دلبری پوشیده بود پرس سینه ای ک کار کرده رو ب نمایش بذاره.

لامصب نمیدونم واسه ما دلبری میکرد یا واسه پسرا ؟

رنگ تیشرتشم سبز بود.

ی شلوار لی سرخ آبی پوشیده بود.

با کتونی آدیداس سبز.

جای برادری من همین طور محو تماشای این جیگر طلا بودم.

ب این فک میکردم همینان جامعه ی دختران ترشیده رو زیاد میکنن

آخه پسر مردم نمیدونه تو خیابون اینا رو ببینه یا دخترارو

چشمم ب ابروهاش افتاد اوووف شنیدن کی بود مانند دیدن.

دید من میخ شدم اون لبای برق لب زدشو وا کردو ما از صداشم فیض بردیم:

چیه ؟ گفتم: آرایشگاه مهلا ابروهاتو گرفتی یا حیفا ؟

دوستام ریسه رفتن از خنده.

بهم چشم غره رفت رد شد

نفهمیدم با چشماش میخواست بگه مگه خودت برادر پدر نداری ؟ یا کلا حال نکرد بهم بگه .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : farnaⓩ & m0h3en